* شعر چه کنم ؟ *
قلم بر دست گرفتم و گفتم ای یار چه کنم ؟
در این بتخانه افتادم خواهم که برخیزم چه کنم ؟
همه از بت ساخته خود گویند سخن ، من چه گویم ؟
عالم و عادل بگویم یار بی جان وشاهد من چه گویم ؟
از وصف تو حیرانم گر آزاد کنی غرقه ذهن را چه کنم ؟
گر شکافتی ، عالم وآدم و هر چه در اینجاست را چه کنم ؟
شدم حیران وسرگردان پی تو در این بتخانه میگردم
شدم عاشق ، شدم مست و پریشان حال به دنبال تو میگردم
گرم مست وپریشان حالم ای یار من
کجاست معشوق من ، مگر خواهد پریشان حال من؟
نصیبی کن سعادت بر سر هر آدمیت
بیشتر از آنچه بگنجد در سر هر آدمیت
* پریسا ختائی *