داستان دختری به اسم نغمه مشیری هست که لیسانس نقاشی داره و مادرش بر اثر مریضی از دست داده پدر نغمه اتابک مشیری رفتار خیلی خوبی با نغمه نداره و پدرش ازدواج می کنه و کارش به طلاق کشیده می شه براثر اذیت و آزارهایی که پدر نغمه درحقش می کنه نغمه مرتکب به قتل می شه و ادامه ماجرا…
چرا اینکارو کردی ، انگیزه ات برای انجام دادن این کار چی بود ؟
چیو می خواستی ثابت کنی ، د با توام دختر حرف بزن
هیچ می دونی اگر حرف نزنی همه چی بر علیه ت تموم میشه
من می خوام به تو کمک کنم ، ولی تا حرفی نزنی وچیزی نگی
نمی تونم قدم از قدم بردارم، با توام ، ببینم نکنه لالی ، گمان نکنم ،
زبون که داری نه انگاری نمی خوای حرف بزنی باشه هرجور که راحتی ستوان کاشانی،
بله قربان ، بیا ببرش ، ستوان کاشانی چشم قربان .
صبر کن ببین دختر جون برای آخرین بار بهت می گم تا نخوای با ما همکاری کنی من مجبورم
که پرونده رو به دادسرا انتقال بدم اون جا دیگه مثل این جا
نیست که بخوان نازت و بکشن ، جوری ازت حرف می کشند
که خودت ندونی چجوری بلبل زبونی کردی پس الان که داری
به سلولت برمی گردی ، بشین و رو حرفام دقیق و درست فکر
کن هر اعترافی که کنی ضمیمهه ی پرونده ات می شه و در
برخورد با مجازاتت تخفیف داده می شه. پس برو… و خوب
فکر کن اگر خواستی حرف بزنی خبرم کن ، حالا می توانید برید،
جناب سرگرد احمدی … اطاعت … آزاد … چند روزی
است که متهم سرکار خانم نغمه مشیری فرزند اتابک مشیری
به جرم قتل پدرش اتابک مشیری بازدداشت شد و به اداره
من منتقل شد ، چیزی که این پرونده منو جذب خودش کرد این
بود که قاتل یعنی همون نغمه بعد ازمرتکب شدن به قتل سر
جنازه پدرش نشسته بود و هیچ حرفی نمی زد فقط به جنازه
غرق خون پدرش نگاه می کرد ، وقتی که مامورا به محل
جرم رسیدند بدون هیچ حرکتی خود را تسلیم مامورا کرد…
ادامه داستان قتل در شامگاه 3شنبه به قلم پرستو مهاجر در کتاب pdf برای دانلود