داستان درمورد مردی به نام رحمان هست که کامیون داره و باهاش کار می کنه رحمان یک شاگرد به اسم اصغر داره که اصغر آدم طمعکاری طی یه دسیسه چینی باعث میشه که رحمان دچار سانحه بشه این وسط زن رحمان مولود که زن فهمیده و با خدایی برصدد کمک به همرش پی به کارهای حقه بازی اصغر می بره و باعث می شه که….
مولود زن روستایی کم سوادی حدود 45 ساله که با شوهر خود رحمان
در کنار تنها دخترشان عاطفه زندگی نسبتا آرامی را داشت،
رحمان مردی سخت کوش و بسیار ساده دل بود که با پس انداز
مختصر خود و نیز فروش طلاهای مولود و تکه زمین ارثیه
پدریش توانست یک کامیون 10 چرخ از کمپانی شهر تحویل بگیرد
و به روی آن مخزن بسیار بزرگ حمل سوخت نصب کرد
و راهی جاده های کشور شد و با شور و شوق بسیار به کار شوفری پرداخت.
اوچند ماهی به تنهایی کارکرد تا اینکه دلش به حال اصغر، جوان زبر و زرنگ متاهلی سوخت
که جهت کار به او مراجعه کرده بود و خیلی زود جای پس رنداشته رحمان را برای او پر کرد،
ابتدا اصغربسیارگوش به فرمان رحمان بود ولی کم کم حرص فراوان خود را در جهت گرد
آوری پول ، پنهان نمی کرد وگه گاه دور از چشم رحمان ، مقدار سوخت باقیمانده
ته مخزن را می فروخت ، اگر چه رحمان متوجه عمل زشت اصغر شد، اما بخاطر اینکه او
دو فرزند بسیار کوچک داشت به روی خود نمی آورد، مولود زن رحمان بسیار خود را خوشبخت
می دانست که توانسته بود به محلات جنوبی شهر کوچ کرده و دخترش را به
مدارس مجهز شهری بفرستد. همه چیز داشت خوب پیش می رفت و کرایه بار
کاملا مخارج دو خانواده را تامین می کرد اما….
ادامه داستان شیر زن جاده ها به قلم حمید درکی در کتاب pdf برای دانلود