در میان دریا در حلول ماه زیبا لب دریا تو مرا بوسیدی
گر به کام تو شدم تلخ تو مرا بخشیدی
گر سخن ز رفتن کردی تو مرا ترساندی
عشق را در نگاهت یافتم تو مرا مست نگاهت کردی
آنقدر در ملع عام شدم خوار که دلم سوزاندی
باز سر بزن ای مونس شب های تار که تو این دل بس گریاندی
می روم که بیایی یارم
گر که منزل بنهی در یادم
نیمه شب با یاد تو سر می نهم بر بستر
تا به حال عاشق دیوانه خود دیدی چو من ای مهتر
خاک پایت می شوم ای هدم رسواییم
گرچه اکنون یاور و یار بی پرواییم
* دلنوشته از : mahsas *
منم چندتامطلب ارسال کردم !
پس کو ؟
مطالب زیادی توسط کاربران ارسال شده…
به ترتیب همشو قرار میدم… 🙂
چوخ گوزل باجییی :))
مرسی عزیزیم جان سان
مرسی که گذاشتیش
ممنون از شعر زیبات 🙂