* شعر تو ای جانم *
تو چه دانی از آن خاطر هراسانم
که گویی همچو باد بری از یاد پریشانم
تو از زلف پریشانت از آن روی زیبایت چه میدانی
تو ای جانم چه میدانی که با قلبم چه کردی
تو از حال پریشان و هراسانم چه میدانی؟
تو ای جانم از دل دیوانه من چه میخواهی؟
به جان تو در این دنیا اسیرم من
تو ای جانم با خلوت گزین من چه می سازی؟
همیشه روی زیبایت مرا آشفته حالم کرد
تو ای جانم از حال پریشانم چه میدانی؟
تو را گویی پرستش میکنم آیا سزاوار نیستی؟
تو ای جانم خدا داند با دل دردمندم چه کردی
* پریسا ختائی *