* شعر من و تو *
من و تو یه زمانی میون این آدما خاطره ساختیم
واسه شعرای الانم کم و بیش قافیه ساختیم
دل به هم دادیم و اما گاهی وقتا اونو باختیم
نمیشه فراموشش کرد روزایی که با همدیگه ساختیم
شبایی نشد که تا صبح غرق حرف زدن نباشیم
دل بدیم و دل ببازیم واسه خود غرور نسازیم
مگه میشه بره از یاد دوتامون عشقی که با همدیگه ساختیم
من و تو اول و آخر با نگاهی به همدیگه باختیم
تو به من یاد دادی عشقو ولی چرا آشیونه نساختیم؟
همون عشقی که دوتامون با نفسهامون شناختیم
تو واژه بهاری واسه من یه فصل نابی
نزار تموم شه این حس که میدونم تو باهامی
* پریسا ختائی *