در فروغ یار گریستن اعجاز نیست
هرکه دم از عشق زد پیش ابلیس یار نیست
ما را نکش به پرتگاه ، جز تو توکلی نیست
هوس عشق تو دارم مرا بخوان کنارت
ساده دلان بگویند ما راه تو نرفتیم
سپرده دل نباشد راه کسی آشنا
جز به حرم نیست عشق ، آفت دل را جدا
مگر خرابات دل جز به آبادانی نیست
ترسی نباشد به دل اگر توکل کنید
شود خراب و ویران اگر شکایت کنید
نصیحت بندگی در کرم لطف اوست
لطف اگر نباشد نماز کارزار نیست
نگو به بنده جز تو آشنای حرم نیست
که این نشانه از من نشانه شیاطین
در دل خراباتیست نشد که محرم شوی
برون کن از دل آنرا تا که شوی محرمی
زمان آن رسیده که در قفس بمانی
اراده کن یک دمی آرامش دل کجاست؟
راز عشق منو تو همچو پرنده ای در قفس
آزاد کن جسمی که وابسته شد به نفس
* پریسا ختائی *