هَـ ـ ـ ـمه چیز این جآســـــت
هَـ ـ ـمآن ذَره هـ ـ ـ ـآی غَـ ـ ـلیظ قَـ ـ ـهوه
که پرآکـ ـ ـنده شده اند
و سَـــرنوشــــتمان را نشـــآن میــــدَهد
کـــآش بیـ ـ ـش تَـ ـ ـر جــدی اش میگَــرفتم
آن موقع نه خـــودَم را عـذاب میــدآدم و نه تو رآ
اما الــآن…
مَـ ـ ـن مانـ ـ ـدم و هَـ ـ ـمآن تِـِ ـ ـکه هـ ـ ـآی
خُـ ـ ـشـــک شُـ ــده ی دور فِـــنجآن!
همان سرنوشتی که مدام تکرار میشود
همان زنی که مدام تقدیرم را همانند داستان میخواند
چـه داستـان پـر معـنایی!
چـه قهـوه ی تلخـ ـی!
چه زنـدگی سخـتی!
* ارسال شده توسط : کیمیا کوثری *