(این رمان به دست نویسنده درحال تایپ میباشد – به زودی از لاو کده)
خلاصه رمان سر رفته از عشق :
داستان سر رفته از عشق قصه ی یک دختر به نام ربکا است که برای ادامه ی تحصیل در دانشگاه به شهر دیگری مهاجرت می کند. دختری بی ریا و ساده که اهل شیراز است و به تهران مهاجرت می کند و در صدد تعقیب و گریز ها با پسری به نام پوریا آشنا می شود ولی آنچه که انتظارش را نداشته روی می دهد این داستان بر پایه و اساس داستان های درام ، اجتماعی و البته هیجانی است…
(این رمان به دست نویسنده درحال تایپ میباشد – به زودی از لاو کده)
قسمت اول رمان سر رفته از عشق :
عشق را چگونه می شود نوشت ؟
در گذر این لحظات پر شتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت ،
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم
و به آوازی گوش می دادم ،
که در آن دلی می خواند : من تو را ، او را ، کسی را دوست می دارم !
داستان سر رفته از عشق داستان دختری را می گوید که زندگی اش را در شیطنت هایش می بیند این دختر برای ادامه ی تحصیل خود
از شیراز به تهران می رود و اتفاقات زیادی در زندگی او رخ میدهد که شاهد تمامی این حوادث در بقیه رمان خواهید شد.
تازه از خواب بیدار شده بودم اون روز، قرار بود نتیجه های کنکور معلوم شه داشتم از هیجان میمردم .مامانم اومد اتاقم .
مامان : ربکا ، ربکا بلند شو امروز روز سرنوشت سازیه دختر گلم
ربکا : مامان دارم میمیرم
مامان : دختر خدا نکنه زبونتو گاز بگیر پاشو پاشو از صبح تا شب پای نت می شینی
الان نشستی برام حرف میزنی برو ببینم قبول شدی یانه ؟
ربکا : زود رفتم نشستم پای لپ تاپم هی منتظر موندم روشن شه اما زهرماری نشد که نشد بعدش که دیدم
از لپ تاپ آبی گرم نمیشه پاشدم رفتم پای کامپیوتر همین که آدرس سنجش رو زدم یه پیج برام باز شد
که توش نوشته بود شارژ اینترنتی شما به پایان رسیده است لطفا برای تمدید ترافیک اقدام نمایید.
ربکا: وای خدایا من دیگه دیوونه شده بودم خواستم موبایلمو بردارم که یادم افتاد اونم بسته اش ته کشیده.
زود لباس پوشیدم رفتم.
مامان : ربکا پس چی شد؟ شال و کلا کردی واسه چی ؟ کجا میخوای بری ؟
ربکا : گندش بزنن همه چی خراب شده دارم میرم کافی نت
مامان : یه لحظه دندون رو جیگر بذار منم بیام.
ربکا : زود باش مامان ماشینو از پارکینگ بیرون آوردم .مامان اومد سوار شد یه جوری ماشینو می روندم
که انگار دارم جت می رونم والا انگار داشتم فیل هوا میکردم
مامان : ربکا چیکار داری میکنی؟ داشتی می زدی به زنه !
ربکا : آخه مگه کوره تو این وضعیت می پره جلو ماشین خوب کردم فعلا که بهش نخورد الان فقط قبولی تو کنکور برام مهمه وسلام.
بعد بیشتر گاز دادم رسیدیم کافی نت یهویی ترمز کردم . حیوونی مامانم سرش خورد به شیشه
مامان : وای من دیگه با تو سوار یه ماشین نمیشم دختره ی خل و چل نمی دونم وقتی خدا عقل و هوش می داده کجا بودی
بانیش باز پریدم وسط حرفش و گفتم خب معلومه دیگه دبل یوسی بعدشم خندیدیم
زود درو باز کردم و دویدم تو کافی نت خیلی استرس داشتم رمزعبور و نام کاربری مو گفتم و مرده همشو وارد سیستم کرد.
ربکا : پیج باز شد و من هجوم آوردم به مانیتور مرده هم تعجب کرد فک کنم الان تو ذهنش میگه خدایا این دیگه کیه ؟
فکر مرده رو ول کردم و چهار چشمی زل زدم به مانیتور ای خدا تهران قبول شده بودم اونم بارتبه دورقمی کشوری داشتم بال در می اوردم.
ربکا : مامان از تهران قبول شدم….
دانلود رمان سر رفته از عشق
(این رمان به دست نویسنده درحال تایپ میباشد – به زودی از لاو کده)