رمان اشک ققنوس
خلاصه رمان اشک ققنوس :
آدلاین دختر پادشاه سرزمین گرونا و ملکه شهر الماس هست که برادرش عاشق یک خون آشام میشه و بعد تبدیل میشه به یک خون آشام ، پدر آدلاین برادرشو از پادشاهی محروم میکنه و قدرت رو به آدلاین میده زن برادر آدلاین به طور خیلی مخفیانه پدر آدلاین رو میکشه و بعد برادرشو تحریک میکنه تا اونو هم بکشه اما آدلاین با کمک های پرنده ای به نام ققنوس نجات پیدا میکنه و از دیوار زمان عبور میکنه و… بقیه ماجرا رو خودتون بخونین…
قسمت اول رمان اشک ققنوس :
جنگل سبز از بارانی که شب گذشته باریده نمناک بود. این اولین باران بهاری بود که در
سرزمین سایروس باریده بود . شاهزاده الکساندر به اتفاق همراهانش برای شکار به
جنگل سبز رفته بودند در اولین لحظه های ورود به جنگل شاهزاده خرگوشی دید و
قصد شکار آن را کرد دیدن خرگوش همان و رها شدن تیر همان . یکی از سربازها
رفت تا خرگوش رابیاورد اما با صحنه ای دیگر مواجه شد و فریاد زد :
سرورم خواهش می کنم سریع به اینجا بیایید
شاهزاده به سمت سرباز رفت و در حالی که از اسب پیاده می شود :
چی شده چرا صداتو انداختی رو سرت ،
سرباز در حالی که به دختر زخمی روی زمین اشاره می کند : سرورم این دخترو ببینید خیلی عجیبه
شاهزاده به سمت دخترک می رود و یک زانو روی زمین می شیند : اوه خدای من این دختر به
شدت زخمی است باید زود نجاتش بدهیم نه سای مون سای مون محافظ شخصی الکساندر :
این دختر کمی عجیب نیست سرورم سنگهای کار شده روی لباسش را ببینید همگی از الماس اند !!
سرباز در حالی که به کفشاش اشاره می کنه : حتی کفشاشم از الماسه سرورم !!
الکساندر با اندکی عصبانیت : بهتر نیست اول نجاتش بدیم بعد درباره ی عجیب بودنش حرف بزنیم ؟
قصر شاهزاده الکساندر الکساندر رو به ندیمه اش میکنه و میگه : رزتا سریعا پزشک مادرم رو خبر کن
رزتا : سرورم شما صدمه دیدید…
ادامه رمان در کتاب pdf جهت دانلود…
آرشیو تمامی داستان و رمان های zahra
ممنون پریناز
ولی …
هیچی مهم نیست:)
اول ازهمه محتوا …
درسته تخیلی وزیبابود اما طرز نوشتن … اون قسمتای اخرمتن که خراب شده تایپش …
اینا همه ازارزش رمانت کم کرده!
توی پی دی اف سعی نکن کلمات رو بکشی!چون وقتی تبدیل بشه ازهم جدا میشن و بیریخت میشه!
درکل خوب 🙂