(این رمان به دست نویسنده درحال تایپ میباشد – به زودی از لاو کده)
رمان روزهای تاریک
خلاصه رمان روزهای تاریک :
دختر قصه با پسری که دوستش داره و از بچگی عاشق و معشوق بودن به خوبی و خوشی میگذرونه زندگیشو… هر روزشون رو با عشق به هم به شب میرسونن…اما توی یه اتفاقی که سرنوشت براشون خواب دیده بود دختر قصمون روحیاتش بهم میخوره و… پایان تقریبا خوش…
(این رمان به دست نویسنده درحال تایپ میباشد – به زودی از لاو کده)
قسمت اول رمان روزهای تاریک :
دلم می لرزد…
وجودم پوسته خالی تنهاییست.
بازوان ناتوانم تکیه گاهی استوار میخواهد دستت را به من بده…!!!
دستت را به من بده تا درفراز و نشیب این راه پرپیچ وخم عصای دل لرزانم باشد.
تپش قلبم اهنگ رقص لاله های دشت خون است…
تورا میجویم که همراهم باشی
که صدای پای بیمارم باشی
که صدای عشقم باشی !
تشنه ام ! تشنه جرعه های گوارای عشق !!
بگذار در نگاهت به پرواز در ایم…
که رفتن نمیتوانم!
بی خنده ات هیچ غنچه ای نمی شکوفد….
یکبار دیگر برگلزار خزان زده زندگیم بخند…
عشق ازدست رفته من
سلام . من پرینازم عضو یه خانواده 5 نفره که شامل بابا و مامی و ابجی 25 ساله و داداش 20 سالم میشه.
اسم مامانم فاطمه و پدرم سعید ،داداشم پارسا و ابجیم پرستو هستش.
ابجی خانوم ما هم متاهله و یه بچه شیرین یک ساله داره به اسم پریا. اسم همسرشون هم اقا مهدی… پیش بسوی رمان
– پری ؟ پریناز ؟ ورپریده نمیخوای دل بکنی از تختت ؟ لشتو جمع کن…. دهه
قیافم شده بود شبیه چی.. هنوزم به این طرز صدا کردن عادت نکردم. خدایا این مادر منه ؟
چقد لطافت خرج میده توی ابراز احساسات به من. خدایا واقعنی نوکرتم
اوووف هوا چقد گرمه خدااا… الان کاملا امادم تبدیل به اب گوشت بشم. والا پارسال زمستون لطف کرد
گرمای دلشو بخشید امسال تابستون داره زجرکشمون میکنه.از بس زبون نفهمه. همش باد گرم میده… عوضی
– اومدم مامان خوشگلم. یوهووو
ما خونمون دو طبقه متصل به همه و با پله به هم راه داره. بنده هم همیشه ازش سرمیخورم میام پایین
– پریناز دختر یکم خانوم باش چرا عین میمون میای پایین ؟ خدایا این بچه چرا اینطوریه ؟
پس فردا شوور کنی شوهرت پَست می فرسته میگه این دیوونه چیه انداختین بهمون
– وا… حرص نخور مامی جونم صورتت چروک میشه فاطی خانومی. شما که جلو بابا سعید موش…
دیدم مردمک چشای مامانی گشاد شده سریع حرفمو اصلاح کردم
– یعنی چیز… امممم… اها مظلوم میشی الان واس من عربده… با ملاقه اومد طرفم
– نه نه ببخشید سر من حقیر داد میزنی؟من هیچی گلوت درد میگیره بابایی ازصدات فیض نمیبره دیع قربونت بشم من
یه ابرو بالا انداختم که حرفم تایید شه (الکی برای خودم) یهو دیدم مامانم قیافش ارومه و داره یواش یواش میاد سمتم.
دهنم اندازه غار علیصدر وا مونده بود. حتی یه درصد که مامانم زود کوتاه بیاد
– اره دخترکم. من نباید سرت داد بکشم ولی….
دانلود رمان روزهای تاریک
(این رمان به دست نویسنده درحال تایپ میباشد – به زودی از لاو کده)