ما جرا درباره یه دختر هست به اسم باران که وقتی بچه بوده پدر و مادرش اونو با پسر صمیمی ترین دوستشون نامزد میکنن که قرار بود روز تولد 20 سالگی باران همو ببینن ولی باران هیچ دلش نمیخواست با کسی که نمیشناستش ازدواج کنه روز قبل تولدش نزدیک بود تصادف کنه که با یه پسره ملاقات میکنه و بقیه ماجرا رو بخونین…
قسمت اول رمان اول پاییز :
شب جمعه و نزدیک غروب بود و باران به شدت میبارید.
صدای بوق ماشینها حکایت از ترافیک سنگین پشت چراغ
قرمز داشت,رانندگان کم حوصلهای که میخواستند زودتر به خانه برسند.
بین ماشینها یک جنسیس به رنگ آبی نفتی به چشم میزد که یک دختر جوان پشت
رل نشسته بود.و آهنگی فضای ماشینش را پر کرده بود,چند ماهی از درگذشت
خوانندهی محبوبش مرتضی پاشایی میگذشت ولی هنوزم با صدای اون آروم میشد.
بهت پیله کردم نمیمونی پیشم
نمیمیرم اینجا نه پروانه میشم از
عشق زیادی تورو خسته کردم تو
دورم زدی خواستی دورت نگردم بازم
شوری اشک و لبهای سردم من این
بازیو صد دفعه دوره کردم
دختری از جنس باران و هم نام باران دختری که عاشق باران بود. رانندگی و پیاده روی
زیر باران رو دوست داشت.پس بجای اینکه از مسیر همیشگی به خانه برگردد مسیر
طولانیتری را برای برگشت انتخاب کرد.
دستشو دراز کرد و صدای پلیر رو بلندتر کرد.
نه راهی نداره گمونم قراره
یکی دیگه دستامو تنها بذاره
دیگه توی دنیا به چی اعتباره
کسی که براش مردی دوست
نداره منو بغض و بارون سکوت
این خیابون دوباره شکستم
چه ساده ,چه آسون به پاتم
بسوزم تو شمعم نمیشی تو
حوای دنیای آدم نمیشی
غرورت گلومو به هق هق
کشیده آدم که قسم
خوردهشو دق نمیده
باران عاشق این آهنگ بود,نه اینکه عاشق کسی باشه نه اصلا نمیتونست که عاشق بشه
سرنوشت این اجازهرو بهش نداده بود. وقتی به دنیا اومده بود نافشو به اسم پسر
صمیمیترین دوست پدرش بریده بودند. حالش از این رسم و رسومات کهنه بهم
میخورد,چرا باید با کسی ازدواج میکرد که حتی یکبارم اونو ندیده بود,چطور میتونست
با کسی که دوستش نداره ازدواج کنه…
منو توی عمرت دوتا خط صافیم شده
عادته ما که رویا ببافیم بشینیمو
عشقو به بازی بگیریم واسه زندگی
کردنامون بمیریم چه سخته تو
تنهایی شرمنده میشی ما با
قهرمانیمو بازنده میشیم
مثل عصر پاییزی رنگ و رومون واسه
خیلیا خاطرهست آرزومون دیگه توی…
ادامه رمان در کتاب pdf جهت دانلود…
آرشیو تمامی داستان و رمان های zahra
ممنون 🙂