رمان دختری از ماه تائرویس
خلاصه رمان دختری از ماه تائرویس :
ترنم یه دختر 28 ساله است که در حال حاضر پزشکه توی 18 سالگی پدرشو و توی 22 سالگی تمام اعضای خانوادشو از دست داده و بخاطر همین موضوع خانواده نامزدش از پذیرفتن اون اجتناب میکنند و میگن که یک عروس بی کس و کار نمیخوان و الان تنها زندگی میکنه. یک روز برحسب اتفاق با یک دختر جوون و بچش برخورد میکنه و حضور اون دختر زندگی یکنواخت ترنم رو از روال عادی خارج میکنه…
قسمت اول رمان دختری از ماه تائرویس :
اشکامو پاک کردم یقیه پالتوی سیاهرنگمو بالا دادم تا صورتم کمتر در مقابل سوز زمستانی باشه.
گوشیم همون گوشیه فکستنیه سالها پیشم بود.یه سامسونگ j5 که ماله داداشم بود. نه زنگ
میزد نه زنگ میخورد شماره ای که هیچوقت کسی بهش زنگ نمیزد و هیچوقت هیچ کسی
منتظر تماسش نبود.
البته فقط زنگهای کاری بود ولی زنگی از روی نگرانی و دلتنگی باشه نه.
گوشمو از توی جیبم در آوردم و یه آهنگیو پلی کردم.
پدر اسمت همیشه روی لبهاست
پدر مهرت همیشه توی دلهاست
پدر ،دفتر شعر توی طاقچه
پدر یادم نمیره مهربونیت ،پدر یادم نمیره هم زبونیت
پدروقتی که رفتی من شکستم،پدر حرف همست حرف جوونیت
پدر وقتی که رفتی من شکستم
پدر حرف همست حرف جوونیت
پدر پشتم شکست از رفتن تو
پدر شادی تموم شد تو غم تو
پدر ، اون همه حرفات کجا رفت
همه رفتن بعد از رفتن تو
پدر تنها شدم تنهایی سخته
پدر تنهاییم از دست بخته
دلم ،از دست بختم گله داره
چرا،اون مثل تیکه سنگ سخته
بعد رفتنت پدر زندگی مرد،نور قلب من به خاموشی سپرد
بعد رفتنت پدر هستی من ،سر به جاده های بی کسی سپرد…
ادامه رمان در کتاب pdf جهت دانلود…
آرشیو تمامی داستان و رمان های zahra
دست نویسنده این رمان زهرا جون درد نکنه و همینطور دست شما علی اقا که این رمان قشنگ رو توی سایت قرار دادین من الان دارم اول هاشو میخونم و خیلی خوشم اومده واقعا عالیه ^___^
ممنون از نظر شما 🙂
باران جون ولی چرا تو این رمانت اینقد تبلیغ کردی؟
ومن قوانین نویسندگی فرشته 27 و خوندم یکی از قانونش هنین بود ک نباس تبلیغ کنیم
ممنون از شما که این نکته مورد توجه رو اطلاع دادید…
هم اکنون لینک دانلود رمان از سایت حذف گردید…
در صورتی که نویسنده نکات رو اصلاح کند لینک دانلود دوباره قرار خواهد گرفت..
با تشکر…
لینک رمان ویرایش شده رو به ادمین سایت دادم
ممنون ملیکا جان بابت راهنماییت عزیزم
سلام باران جون
رمان خیلی خوبی بود
غمگین و با پایان خوش……(:
موفق باشی باران جون ^_^
مرسی عزیز دلم
سلام ممنون میشم منو لینک کنید و یه سری به من بزنید منو با مشخصات زیر لینک کن
به خونه خودت حتما سر بزن این سرزمینه عاشقانه برای خودته
منتظرتم!
{این نظر توسط مدیریت سایت ویرایش شد}
سلام سپاس از حضور گرمتون کامنتتون… 🙂
سلام 🙂
زهرا جان من رمانتو در حین تایپ کردنت کامل خوندم و خیلی واسم زندگی ترنم جالب بود…حس میکنم دیگه اونطور پزشکایی وجودندارن که اینطوری به یه نفر پناه بدن و تو تونستی خوب به قلم بیاری این حس خوب رو …
فقط به نسبت سن شخصیت اصلی رمانت یه مقدار جملات…درحد خیلی کم هااا نه زیاد باید از حالت عامیانه خارج میشد 🙂 اونجایی که با اون بچه صحبت میکنه خوب رعایت شده و کاملا متن گفتاریتو دوست داشتم 🙂
زیباترین رمانت بود عزیزم 🙂
ایشالله قلمت روون تر بشه و پیشرفتت چشمگیر تر
خوشحالم که خوشت اومده 😉😊☺
اگه بازم رمان نوشتم نکاتی که گفتیو رعایت میکنم 😉
مرررررسی علی