گفتم ای دل نروی خار شوی زار شوی
بر سر آن دار شوی بی پر و بی بار شوی
نکند دام نهد خام شوی رام شوی
نپری جلد شوی بی پر و بی بال شوی
نکند جام دهد کام دهد از لب خود وام دهد
در برت ساز زند رقص کند کافر و بی عار شوی
نکند مست شوی فارغ از این هست شوی
بعد آن کور شوی کر شوی شاعر و بیمار شوی
نکند دل نکنی دل بکند بهر تو دل دل نکند
برود در بر یار دگری صبح که بیدار شوی ؟!
* امید یاسین *