داستان خواهر فراموش شده من
خلاصه داستان خواهر فراموش شده من :
داستان در مورد یک پسره و دختره هست که از طریق اینترنت باهم آشنا میشند… در ابتدا روابطشون در حد خواهر و برادری بود که بعد ها دیدشون به هم تغییر میکنه و عاشق هم میشن… این رابطه دختر و پسر از اول آشنایی تا عشق و عاشقیشون باعث فراموش شدن خواهر کوچولوی پسره میشه ! در آخر رابطه دختره و پسره به تلخی تموم میشه… و پس از مدت ها همون خواهر کوچولوی فراموش شده طاقت نمیاره و برادرش رو بخشش میکنه و میاد به پای درد دل هاش میشینه…
قسمت اول داستان خواهر فراموش شده من :
خانواده ما یک خانواده چهار نفره بود من – خواهرم – پدرم – مادرم
من سعید 18 سالم بود خواهرم سمانه 6 سال از من کوچک تر
که 12 سالش میشد زندگی ما اوایل خیلی خوب پیش میرفت و یه
خانواده کاملا صمیمانه داشتیم. من و خواهرم هم دیگه رو خیلی دوس
داشتیم و همیشه در همه جا باهم کنار هم بودیم…
روزی روزگاری زمان رسید به تعطیلات نوروزی و مدرسه ها تعطیل شدند
چند روزی گذشت و تو خونه دنبال مشغولیت برای خودم بودم که
یاد حرف همکلاسیم افتادم همیشه از وبلاگش تعریف میکرد
اما من تا اون موقع هیچ اطلاعاتی از وب و وبلاگ نداشتم !
یه روزی بعد اینکه صبح از خواب بیدار شدم ،
زد به سرم که در مورد وب و وبلاگ اطلاعات کسب کنم و بدونم
که چیه و کاربرد و طرز استفادش چجوریه ؟!
بعد خوردن صبحونه سریع رفتم سراغ لپ تاپ و بازش کرد
به اینترنت متصل شدم و اولین کلمه رو سرچ کردم وبلاگ چیست ؟
در جستجوی اول با چندین سیت مواجه شدم و بعد مطالعه پاسخ سوالم
رو کسب کردم و اما سر کنجکاوی دوباره آموزش ایجاد وبلاگ سرچ کردم
و در نهایت اولین سایت رو باز کردم که آموزش مربوط به یکی از وبلاگدهی ها بود..
بعد خوندن آموزش و مقاله کنجکاو شدم خودم یه وبلاگ ایجاد کنم !
سریع اسم اون وبلاگدهی آموزشش رو خونده بودم رو سرچ کردم…
ادامه داستان در کتاب pdf جهت دانلود…
آرشیو تمامی داستان و رمان های علی روشن
جذاب و زیبا
روایت جالبی از دوستی های مجازی و عاشقانه های دروغین !
سلام
من که هیچ رمان نمیخوندم اینو خوندم و فوق العاده زیبا بود.
البته اولش هدفم این بود که ببینم گرافیکش چجوریه و….
بعد خوندم دیدم عالیه
درضمن رمان هاتو یکم صفحاتشو کم کن تا بشه خوند
سلام جواد جان ممنون نظر لطفته… 🙂
این رمان تازه خلاصه بود در حد داستان کوتاه !!
صفحات رمان خیلی بیشتر از این میشه..
دادا من مثل تو بودم چی بگم
هم از اون دختر گذشتم هم از خودم
دیگه زندگیم مثله قبلا نشد شبا راحت نخوابیدم
ولی نمیدونم بین تو و اون دختره چی گذشته
دخترا هم ساده از عشق شون نمیگذرن حتما تو هم یه کاری کرده بودی که اون ازت زده شده
چون مال من وقتی که دید منبهش بی توجه شدم رفت
این فقط یه داستان بود…
هرچند که به زندگی شخصی خودم اشاره کردم
ولی به هر حال یه داستانه که توش از تخیلاتم هم استفاده کردم…
ممکنه شرایط فرق کنه و تو روابط عشق و عاشقی یه شرایط یا موضوعات یا رفتارهایی
یا بهتره بگم یه عده آدمایی… باعث جدایی یه رابطه عشق و عاشقی بشن…
حالا فرقی نمیکنه ممکنه این گذشت از عشق دو طرفه از دختر یا پسر باشه.
این زندگی خودتون بود ؟
هه شما از کجا میدونی شبنم تقصیر داشته ؟
منم قبلا مثله شما به یه دختری ظلم کردم ولی بعدش پشیمون شدم به رفتار خودتون هم فک کنین
نمی دونم بینتون چی شده ولی اون موقع من خودم بد کردم شما رو نمی دونم ولی خیلی شبیه داستان شما بود
وقتی خوندم دلم گرفت
تا حدودی بله به زندگی شخصی خودم اشاره کردم…
ولی من به کسی ظلم نکردم ! 🙁
وای علی این داستانت عالی بود
موفق باشی رفیقم 🙂
مرسی زهرا جان 🙂