تبلیغات
تبلیغات
طراحی سایت
لاو اسکین
تم اسکای
  • هنگام طراحی سایت عاشقانه چه ویژگی هایی باید رعایت شود
    افرادی که علاقه به دلنوشته و شعر دارند برای اینکه بتوانند دست نوشته ، شعر ، عکس نوشته و دکلمه های خود ...
  • چه نکاتی باید در طراحی سایت داستان و رمان رعایت شود
    بعضی از افراد برای اینکه بتوانند داستان و رمان های خود را عرضه کنند و یا اینکه برای درآمدزایی، داستان و رمان ...
دانلود داستان عشق شکست خورده از (admin-ali)

داستان عشق شکست خورده

خلاصه داستان عشق شکست خورده :

داستان در مورد یک پسره که سر خرید خونه وضع مالیشون بد میشه و مدرسه رو تعطیل میکنه و شروع به کار میکنه… بعد با یک دختره عاشق هم میشن و بعد هم با نارضایتی برادر دختره و خانواده پسره از هم جدا میشن و هر دو شکست میخورن… بقیه ماجرا رو خودتون بخونید..

قسمت اول داستان عشق شکست خورده :

داستان زندگی من از اونجایی شروع میشه که بعد سال ها پدرم با کلی قرض برای خودمون

یک خونه میخره و وضع مالی ما هم که متوسط بود بعد خرید خونه خیلی بد میشه…

پدرم هرچی حقوق میگرفت همش میرفت به قرض و بدهی و…

خانواده ما یه خانواده 4 نفره بود من و خواهرم – پدر و مادرم

من مهرداد 15 سالم بود و خواهرم ماهک هم 6 سال از من کوچک تر بود.

اون روز ها بود که مادرم تو خونه شروع به خیاطی کرد

و منم مدرسه رو تعطیل کردم برم مشغول یه کاری شم که یه کمکی به پدر و مادرم کرده باشم!

غروب بود که از خونه زدم بیرون و رفتم که یه کاری برای خودم پیدا کنم ،

تو خیابون همینطوری که داشتم میرفتم با یه نوشته به یک کارگر ساده نیازمندیم

روی شیشه یک کارگاه نجاری مواجه شدم !

رفتم داخل و شرایط و حقوق رو پرسیدم که گفتن ماهانه 100 هزار میدیم

و منم موافقت کردم و گفتن که از فردا میتونم شروع به کار کنم.

صبح فرداش با خوشحالی از خواب بیدار شدم و چند لقمه نون و پنیر خوردم

و رفتم کارگاه و شروع به کار کردم…

اول هاش کار برام سخت بود و زمان زیادی طول نکشید که فوت و فند کار رو یاد گرفتم…

روز ها میگذشت و منم تو کارم وارد تر میشدم و دیگه کم کم صاحب کارم

اعتمادش نسبت به من کامل تر شده بود و کارگاه رو میسپورد به من…

ادامه داستان در کتاب pdf جهت دانلود…

دانلود داستان عشق شکست خورده

 

آرشیو تمامی داستان و رمان های علی روشن

طراحی سایت
مشخصات کتاب
  • نام کتاب : عشق شکست خورده
  • ژانر : عاشقانه - شکست
  • نویسنده : مدیر لاو کده admin-ali (علی روشن)
  • تعداد صفحات : 14
  • حجم : 290 کیلوبایت
  • 2849 روز پيش
  • 6,537 بار
  • 51 لایک
  • 12 کامنت
https://www.mylovekade.ir/?p=608
لینک کوتاه:
نظرات این مطلب
  • باران
    پنجشنبه 7 مرداد 139518:29

    سلام ادمین خوبین
    نمیخوایین آپ کنین طبق حرف شما که گفتین هر روز آپ میکنین من هر روز یه سیصد دفعه ای اینجا رو باز میکنم ولی مطلب جدید نذاشتین هنوز
    زوده زوده زود آپ کنین لطفا
    البته میدونم سرتون شلوغه ها ولی خب دیه عادت کردیم لاو کده رو به روز ببینیم
    🙂

    • admin مدیر سایت
      جمعه 8 مرداد 139503:31

      سلام…
      یه موردی پیش اومده برای اونه…
      انشالا بزودی مث سابق سایت هر روز بروز میشه… 🙂

  • mr-parsaa1992
    پنجشنبه 7 مرداد 139513:27

    من هم نظرم با آبجیم یکی هستش
    ضمنا برای شروع داستان نویسی بسیارموضوع خوبی انتخاب شده هر چند ممکنه به دل اشخاصی نشینه اما موضوعی هست که میشه احساسات رو به راحتی درش بیان کرد
    امیدوارم داستان و رمان هات به مرور بهتر شه علی جان

    • admin مدیر سایت
      جمعه 8 مرداد 139503:29

      مرسی خیلی ممنون از نطرت پارسا جان 🙂

  • کوثر
    دوشنبه 4 مرداد 139516:31

    وووووووووووووووووووووووویی
    علی داستانت حرررررررررررف نداشت
    لااااااااااااااااااایک
    خدایی خیلی قشنگ و دوس داشتنی بود
    من که خـــــعلی خوشم امده ^_^

    • admin مدیر سایت
      چهارشنبه 6 مرداد 139502:23

      مرسی خیلی ممنون از نظرت 🙂
      خوشحالم که خوشت اومده…

  • fati-a
    دوشنبه 4 مرداد 139514:20

    عالی بود..

    • admin مدیر سایت
      چهارشنبه 6 مرداد 139502:23

      ممنون 🙂

  • pari-naz
    دوشنبه 4 مرداد 139512:49

    خیلی داستان زیبایی بود …
    منتها خیلی زود ازموقعیتا میگذشتی و همین باعث ضعف میشه !
    داستان قشن تعریف شده بود . اما سریع میپریدی … مثلا قسمت اخررمانت میتونستی موقعیتاشو طولانی تر کنی که به چشم خواننده جذاب تر بیاد !
    درکل به عنوان اولین کارت خیلی خوب بود 🙂

    • admin مدیر سایت
      چهارشنبه 6 مرداد 139502:22

      مرسی از نظرت…
      انشاالله در داستان های بعدی اصلاح میکنم… 🙂

  • باران
    دوشنبه 4 مرداد 139511:14

    سلام من خوندمش خوب بود
    خب راست میگفتن دیگه پسره 17 سالش بود بچه بود دیگه خب مرجانم که شوهرش نداده بودند یکم که بزرگتر میشد میتونستند باهم ازدواج کنند
    من جای پسره بودم پامو میکردم توی یه کفشو میگفتم الا و بلا فقط مرجان تا برام نشونش کنن از دستم نره

    خخخ
    انگار زیادی انتقاد کردم ولی در کل چون اولین بارتون بود خوب بود
    موفق باشین 🙂

    • admin مدیر سایت
      چهارشنبه 6 مرداد 139502:19

      مرسیی…
      خخخخ ممنون 🙂

آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • حمید : بهاره رمانت عالی بود اون قسمت که با ارمان رو به رو میشی بعد پیدا شدنت کلی گریه ک...
  • Zahra : سلام ای کاش معنیش رو هم میذاشتین...
  • admin : با سلام و احترام تشکر از زحماتتان سپاس از نوشتن این داستان های بسیار زیبا....
  • حمید درکی : درود و تشکر ویژه بابت محبت و تقبل زحمت و البته تلاش وافر و همت عالی خوب شما در ع...
  • admin : سلام و احترام تشکر از دیدگاه خوب و داستان زیباتون....
درباره سایت
لاو کده با موضوع : مطالب ، داستان ، رمان و... عاشقانه در تاریخ : 1395/4/1 با هدف ارائه بهترین و بروز ترین مطالب فعالیت خود را آغاز کرده... برای اشتراک گذاری مطالب و داستان و رمان و... خود عضو انجمن شده و مطالب خود را در لاو کده به اشتراک بگذارید.... در صورت داشتن هرگونه انتقاد و پیشنهاد با کمال میل در خدمتیم... لاو کده در ستاد ساماندهی جمهوری اسلامی ایران ثبت شده و کلیه مطالب و فعالیت ها مطابق قوانین جمهوری اسلامی ایران میباشد.
» درباره ما بیشتر بدانید... »
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سایت عاشقانه لاو کده " بوده و هرگونه کپی برداری ممنوع می باشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.