داستان برادر غیرتی
♥ نام داستان : برادر غیرتی
♥ ژانر داستان : عاشقانه – احساسی – اجتماعی – پلیسی
♥ نویسنده : علی روشن (admin-ali) مدیر لاو کده
♥ تعداد صفحات : 13
♥ حجم : 343 kb
♥ ساخته شده : pdf
♥ تایپ شده : http://forum.mylovekade.ir/thread-274.html
♥ خلاصه رمان :
داستان در مورد یک خواهر و برادر هست که این دو خواهر و برادر همدیگر رو خیلی دوست داشتند و روی همدیگر غیرتی بودند.. روزی از روزها یک فردی مزاحم این خواهر میشه و بردار غیرتی با اون فرد درگیر میشه و در نهایت کارشون به کلانتری و… میکشه ! که داستان از اینجا شروع میشه…
برای مشاهده و دانلود کتاب به ادامه مطلب مراجعه کنید…
قسمت اول داستان برادر غیرتی :
خونواده ما از یک خونواده چهار نفره تشکیل شده (من – خواهرم – پدرم – مادرم)
من آیدین هستم 22 سالمه و خواهرم آیلین که 6 سال ازم کوچک تره 16 سالشه…
صمیمیت و جو خونوادمون طوری بوده که باعث صمیمیت بیش از حد من و آیلین شده !
این صمیمیت بینمون باعث راحتی و حل خیلی از مشکلاتمون شده که باز
اینم مدیون پدر و مادرمونیم و ازشون سپاس فراوان داریم..
من و آیلین علاوه بر صمیمیت ، غیرت خاصی رو هم داریم که حتی غرورمون
اجازه نمیده دنبال دوست اجتماعی با جنس مخالف خود باشیم !
البته ناگفته نمونه به قدری باهم صمیمی هستیم که حتی به فکر (دوست دختر / دوست پسر) هم نمی افتیم !
آیلین همیشه میگه داداشی ما دوتایی به هم کافییم و نمیخواد کسی وارد زندگیمون بشه !
منم همیشه این حرف آیلین رو قبول دارم و بخاطر همین موضوع تا الان که 22 سالمه
این اجازه رو به خودم ندادم که کسی وارد زندگیم شه !
یعنی واقعا آیلین این همه سال با این سن کمش تونسته تمامی نیاز هامو برآورده کنه…
دقیقا آیلین خودش هم همیمنطور تا الان که 16 سالشه ، قدری به خونوادمون
ارزش قائل هستش که به خودش اجازه نداده کسی وارد زندگیش شه !
منم همیشه سعی میکنم تمامی اون نیاز های آیلین رو با کمک مامان و بابام برآورده کنم…
اوایل تابستون بود ، از اونجایی که آیلین همیشه در ترم های تابستانی کلاس های زبان خارجی شرکت میکنه
امسال هم طبق هر سال در آموزشگاهی که نزدیکی خونمون بود ، برای دوره های تابستانی ثبت نام کرد…
غروب بود و تقریبا هوا رو به تاریکی بود که منم تو اتاقم مشغول انجام پروژه بودم ،
مامان خونه همسایه رفته بود و بابا هم طبق معمول سر کار بود…
یه دفعه صدای محکم بسته شدن درب حیاطمون به گوشم رسید !
سریع از جام پا شدم و از پنجره نگاه به حیاط کردم ، دیدم آیلین با گریه وارد خونه شد !
سریع رفتم جلوش….
ادامه ی داستان در کتاب pdf…
دانلود داستان برادر غیرتی
آرشیو تمامی داستان و رمان های علی روشن