داستان کوتاه دختر کوچولو
♥ نام داستان : دختر کوچولو
♥ ژانر داستان : احساسی – عاشقانه
♥ تعداد صفحات : 2
♥ حجم : 308 kb
♥ ساخته شده : pdf
برای مشاهده و دانلود کتاب به ادامه مطلب مراجعه کنید…
داستان کوتاه دختر کوچولو :
یه خانواده ی سه نفری بودن
یه دختر کوچولو بود با مادر و پدرش
بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل
به دختر کوچولوی ما میده
بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت
دختر کوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه
که اونو با داداش کوچولوش تنها بذارن
اما مامان و باباش می ترسیدن
که دختر کوچولوشون حسودی کنه
و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره
اصرارهای دختر کوچولو اونقدر زیاد شد که
پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن
اما در پشت در اتاق مواظبش باشن
دختر کوچولو که با برادرش تنها شد
خم شد روی سرش و گفت :
داداش کوچولو ! تو تازه از پیش خدا اومدی
به من میگی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟
آخه من کم کم داره یادم میره….
پایان.
خیلی مفهومش سنگین بود!
ده دقیقه استراحت…